
+1 پارت7 تازه متوجه شدم فقط من وامیرو پرهام وبهار وسط بودیم لبخند خجلی زدم ودستمو از تودستش بیرون آوردم وباهم به سمت میزرفتیمدیگه تا آخرمجلس که همه برای بدرقه عروس و دومادبه خونه بختشون میرفتن ازجام تکون نخوردم صدای بوق ماشین هاوسوت ودست لحظه ای قطع نمیشدرسیدیم کنارماشین عروس ودومادهردوشون باتمام وجودخوشحال بودن ومیخندیدن […]