
+2 رمان معبودمن باش پارت7 وقتی چشم باز کردم تو اتاقمون بودم تو جام نیم خیز شدم که پهلوم درد بدی کشید پیراهنمو بالا زدم روی زخمم با باند کشی بسته شده بود حتی به یک درمانگاه خشک وخالی هم نبرده بودنم بی طاقت اروم اروم از جام بلند شدم از روی زمین کیفم رو […]